سوره سوره مرا ورق بزن و
آیهی یأس را تلاوت کن
فال میگیرم ای عزیز دلم
چشم خود را ببند و نیت کن
از لبم شعر میشود جاری
از دهان تو آه میبارد
واژه ها مثل قطرهی باران
از دو چشم سیاه میبارد
من زبان تو را نمیفهمم
تو نگاه مرا نمیفهمی
التماس درون چشمم را
نامسلمان چرا نمیفهمی
تو حواست فقط به شعر من است
من حواسم به لمس دست و تنت
چشمهایت خمار شعرم شد
من خمار شمیم پیرهنت
پیش تو من همیشه در جنگم
در دلم با اصول مجتهدین
در مقام دفاع تحمیلی
با تو هرگز نمیکنم تمکین
شعر من را بخوان و فالم را
"درد عشقی کشیده ام که نپرس"
در کنار تو خواب میچسبد
"دلبری برگزیدهام که نپرس"