آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

خدای سپید

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۰ ب.ظ

فکر شطرنجی و خدای سپید

مهره های سیاه پر تردید

فکر بازنده ای که مات شده

له شده زیر چکمه های امید

توی حمام توی وان رفت و

گریه می کرد و مضطرب لرزید

سینه اش هی وجه وجه می کرد

نگران بود، ذره ای ترسید

تک و تنها میان وحشت وترس 

به تمام گذشته اش خندید

هی فقط پشت هم غزل می خواند 

واژه ای را شبیه مرگ ندید

عکس خود را زروی آینه کند

قرص ها را به یک نفس بلعید

بی رمق شد ترک ترک شد و بعد

در خودش رفت و از خودش پاشید

توی حمام، توی وان افتاد

هم خودش مرد و هم خدای سپید

۹۱/۰۹/۲۱
میرزا محمد حسین حدائق

نظرات  (۳)

۲۲ آذر ۹۱ ، ۱۴:۴۲ محمدصادق محمدیان

سلام عزیز

باید از بقیه بشنوم که شما وبلاگ داری؟؟

چه خبرا؟

یه سر به ما بزن

پاسخ:
سلام بر تو عزیز دل انگیز
ببخشید خبر ندادم
میرسیم خدمتتون
آدم این شعرو که می خونه می گه دور هم یه خودکشی هم بکنیم :دی
پاسخ:
پایه ای؟
حسین آخه آدم هرچیزی رو که می ذاره یه هدفی رو دنبال می کنه دیگه نه _ هدفت از گذاشتن ای شعرو چی چیه _جز القا ناامیدی و نوعی ترویج خودکشی اونم به سبک آلمانی چیز دیگه ای هس (البته اگه خوردن اون قرصو فاکتور بگیریم) ، اینو روزی که سرودیش هم بهت گفتم.
پاسخ:
من شعر به وزن حال خود میگویم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">