به خدا یک روز باید جواب پس داد
خب چرا؟
واقعا چرا ما حاضریم برای برای لذت خودمان زندگی یک انسان را نابود کنیم؟
برای این که مدت کوتاهی نیاز های درونیمان ارضا شود یک نفر را دچار کمبود و عقده کنیم؟
تا حالا شده به این نکته فکر کنیم که برخورد ما با آدم ها می تواند چه عواقب گاها وحشتناکی در زندگی شخص مقابل داشته باشد؟
اصلا شده است یک بار خودمان را جای شخص مقابل بگذاریم و ببینیم ما از نگاه او چه گونه هستیم.
بسیاری از آدم های اطراف ما خود به خود و بدون نقش محیط دارای یک سری کمبود های روانی و احساسی هستند چه رسد به این که ما هم بیاییم و با تحریک کردن به این کمبود ها دامن بزنیم.
و امان از مدرنیته که این قدرت را به ما می دهد که در آن واحد از صدها بلکه هزاران نفر دلبری کنیم.
ما خیلی وقت ها حتی از شخصی که با او در ارتباط هستیم آگاه نمی شویم حتی نمی فهمیم زن بود یا مرد، اهل کجا بود، چه سنی داشت و...
با این وجود مثل یک دوست و رفیق با او گرم می گیریم و در آخر هم...
ما نمی دانیم که گاهی یک شوخی اندیشه ای را نابود میکند
ما نمی دانیم که گاهی با یک عکس خانواده ای را از هم می پاشد
ما نمی دانیم که گاهی یگ شعر ایمانی را به کفر تبدیل می کند
ما نمی دانیم که گاهی یک فیلم محبت مادری نسبت به فرزندش را از بین می برد
ما خیلی چیزها را نمی دانیم اما...
فقط این را بگویم که بیایید برای خودمان و دیگران امنیت روانی ایجاد کنیم.
به خدا یک روز باید برای کوچک ترین اعمالمان جواب پس بدهیم.
تنگ می پوشند تا دل تنگیهایشان را نشان دهند
مو سیخ میکنند تا اضطراب خودرا فریاد کنند
لنز می گذارند تا دنیا را رنگ دیگری ببینند
دماغ چسپ میزنند ولهجه عوض میکنند تا از خوذ واقعی شان فرار کنند.........!
کاش مثل دیروز بود که :
توپ پلاستیکی بچه ها شیشه ها را می شکست
و:
امروز"شیشه" بچه ها را خورد
حیف....................