آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

یا ابن الحسن

نسل در نسل غزل یاد تو را می خواند

با هیاهوی خودش باد تو را می خواند

شاعری گفت به تو خسرو شیرین دهنان

از همان روز که فرهاد تو را می خواند

گفت یک شعر به زیبایی چشمان غزال

آنقدر گفت که صیاد تو را می خواند

ماهمه مثل سیاوش و جهان هم آتش
هر کسی در بد رخداد تو را می خواند
شک ندارم که تو پیمان الستی ای عشق!
خضر هم در پی امداد تو را می خواند
گندم عشق تو خوردیم و زدوری مردیم
سالها فاصله در یاد تورا می خواند
دست ما جام نیاز است وعطایت چون می!
شاعر مست به فریاد تو را می خواند...

۹۱/۰۹/۲۴
میرزا محمد حسین حدائق

نظرات  (۳)

۲۵ آذر ۹۱ ، ۲۱:۲۷ حسین کمالی
میگن عصر جمعه دل ادم میگیره. چند سالی است که  زندگیم در یک عصر جمعه متوقف شده................
۲۵ آذر ۹۱ ، ۲۰:۵۴ حسین کمالی
ما را به جبر هم که شده سر به راه کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای  دیدن تو مهزیار شد
یعنی گذشتن از همگان محض یارها
شبها بدون امدنت صبح میشود
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دستها به لطف تو ظرف  گدایئند
یا ایها العزیز تمام ندارها.........
افرین شعر خوبی گذاشتی.
ماهمه مثل سیاوش و جهان هم آتش
هر کسی در بد رخداد تو را می خواند
شک ندارم که تو پیمان الستی ای عشق!
خضر هم در پی امداد تو را می خواند
گندم عشق تو خوردیم ز فراغت مردیم
سالها فاصله در یاد تورا می خواند
دست تو جام و عطایت چون می!
شاعر مست به فریاد تو را می خواند...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">