آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

اصلا گرفتارم نبود

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۱ ب.ظ

بر سر دار کسی بودم که بر دارم نبود

کشته ی عشقی که یک دم بر سر دارم نبود

آنقدر از او نوشتم واژه هایم او شدند

واژه هایم او شد اما او گرفتارم نبود

خود فروشی کردم اما او مرا هرگز ندید

یا که می دیدم ولی هزگز خریدارم نبود

آینه در آینه عکسش تماما در سرم

از برم می رفت و من را شوق انکارم نبود

بر تمام صورتم زخم دو چشمش نقش بست

خون و زخم و ناله هایم او نگهدارم نبود

من که «تنها» یاد او را در دلم می پرورم

سر گرانی می کند میلی به بازارم نبود

####################

زور اجبارت خدا مختار می خواند مرا

من که مردم ای خدا ای کاش اجبارت نبود

۹۱/۰۹/۲۴
میرزا محمد حسین حدائق

نظرات  (۳)

۲۶ آذر ۹۱ ، ۱۵:۴۸ عروة الوثقی

"وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست.

چون نمی تواند به هیچ کس جز او بگوید که چه احساسی دارد.

و اگر او کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می کند،

تنهایی تو کامل می شود."

۲۴ آذر ۹۱ ، ۲۳:۴۶ طراح بی طرح
احسنت
احسنت
احسنت
خیلی از شعرهات رو خوندم
خوب بود
شعر بسیار زیبایی بود...واقعا لذت بردم ...موفق و موید باشید در پناه حق... و در این مسیر امام حسین یاورتون باشه ...
پاسخ:
دست شما مرسی
خواهر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">