آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

ظاهرم مثل میش مظلوم و باطنم مثل گرگ درنده

سینه سرشار از تنفر و درد چهره ام شاد و خنده آکنده

می زنم زخم بر تن عشقم با نگاهی به دختری ولگرد

می خراشم تمام ایمان را با زبانی صریح و برنده

منم آن شاعر عجیب و غریب که شدم عاشق هوس هایم

منم آن کودک دو ساله ی لوس با همان خلق و خوی یک دنده

مدتی می شود که درگیرم با خودم، با زمانه، با مردم

ساده ام، احمقم، توهمی ام، دل خوشم با دروغ آینده

این غزل سرد و خشک و بی روح است مثل حال و هوای هر شب من

تا که در بیت آخرش من با یاد معشوق می زنم خنده:

ای پریچهر ای خدای سکوت خنده هایت ملیح و رویایی

ای تو تنها دلیل زندگی ام خنده هایت همیشه پاینده

۳ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۸:۰۰
میرزا محمد حسین حدائق

گاهی برای خستگی ام خواب می شوی

گاهی برای تشنگی ام آب می شوی

گاهی برای ظلمت و تاریکی شبم

مهتاب نه، که علت مهتاب می شوی

گاهی برای جلوه گری ناز می کنی

دل می رود زدستم و سیراب می شوی

با واژه های چشم و لبت مست می شوم

وقتی برای من غزلی ناب می شوی

دیر آمدی به دست من اما امید هست

رستم شوم برای تو سهراب می شوی؟

تنها شدم به یاد تو در این شب سکوت

امشب برای خستگی ام خواب می شوی؟

۰ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۰
میرزا محمد حسین حدائق

واژه های غزل از دست تو گریان شده اند

شاعران در به در و خسته و نالان شده اند

ای همان گم شده ی دفتر اشعار زمان

همه ی فلسفه ها گیج و پریشان شده اند

همه در وصف تو یک جمله نوشتند ولی

آخر از گفته ی خود کور و پشیمان شده اند

جاده در جاده ی زلفت همه در پیچ و خم است

جاده ها از خم زلف تو چه حیران شده اند

آخرین معجزه ی شعر و غزل یعنی تو

«مثلا معجزه ها ختم به قرآن شده اند»

آخرین آیه ی تنهایی شاعر بودی

کافران یک به یک از شوق مسلمان شده اند


وامی از استاد رضا طبیب زاده


۰ نظر ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۱:۴۵
میرزا محمد حسین حدائق

هر روز قصه ایست که تکرار می شود

این زندگی برای تو اجبار می شود

حتی همین هوای خوش و آب خوشگوار

یک روز می رسد که زیانبار می شود

وقتی که عشق را به تو تحمیل می کنند

هر ناکسی برای تو دلدار می شود

بیهوده دل نبند بر این دست دل فریب

دستی که دور گردن تو دار می شود

می سوزی از درون خودت دود می شوی

تنهاییت معلم سیگار می شود

۴ نظر ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۸
میرزا محمد حسین حدائق