آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

فال می خواهم بگیرم می شود نیت کنی؟

می شود با این غزل احساس سنخیت کنی؟

کاش شاعر می شدم مضمون شعرم می شدی

قوه ی شعر مرا درگیر فعلیت کنی

منطق لب های تو شد علت اشعار من

می شود با بوسه ای اثبات علیت کنی

طبع من گرم است، عشق من ندارد حد و مرز

تو زرنگی، می شود آن را مدیریت کنی؟

شعر من بی تو اهمیت ندارد نازنین

عشوه ای کن تا غزل را پر اهمیت کنی

عذر می خواهم حواسم چند بیتی پرت شد

فال می گیرم، دوباره می شود نیت کنی؟

۷ نظر ۳۱ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۹
میرزا محمد حسین حدائق

تا دید تو را آینه تکبیر کشید

در سینه ی خود تو را به تصویر کشید

عاشق شد و روی صورت خیس خودش

یک قلب کشید و در دلش تیر کشید

۲ نظر ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۱
میرزا محمد حسین حدائق

به سخن های دل بی شرفم خوب بخند

به غزل، این پسر نا خلفم خوب بخند

بین چشمان قشنگ تو مردد شده ام

به دو چشم و نگه بی طرفم خوب بخند

آمدی رشته ی افکار مرا پاره کنی

به پریشانی آواز دفم خوب بخند

با صدای قدمم کوچه یتان دوست شده

به صدای قدم بی هدفم  خوب بخند

قهر کن چند قدم تا که پر از غم شوم و

بعد برگرد به شور و شعفم خوب بخند

۱ نظر ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۰
میرزا محمد حسین حدائق

خسته ام خسته از خدایی که...

بانگ زیبای ربنایی که...

جانمازی که خیس باران شد

از مناجات و از دعایی که...

می روم پله پله تا ایمان

من به دنبال رد پایی که...

می نشینم در انتظار کسی

تا به گوشم رسد صدایی که...

نفسم، سینه ام، دلم تنگ است

آرزو می کنم هوایی که...

شاعر انگار از نفس افتاد 

و غزل می رود به جایی که...

۵ نظر ۲۱ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۲۴
میرزا محمد حسین حدائق

کمبود اشعار مرا چشم تو جبران می کند

موی پریشان تو در اشعار طوفان می کند

آن قدر گفتم از لبت تبخال زد لب های من 

تبخال لب های مرا یک بوسه درمان می کند

در شیشه های عطر خود گویا شراب انداختی

بویت تمام شهر را سرمست و حیران می کند

پیراهن سرخ تو را گل دید شد غرق عرق

از شرم چشمان تو گل سر در گریبان می کند

آن قدر زیبایی که در اشعار من جایت نشد

در آخرین بیتش غزل احساس نقصان می کند

                        ***

پی نوشت:

یک روز می آید مرا می بینی و رد می شوی

بنیاد اشعار مرا این فکر ویران می کند

۳ نظر ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۶
میرزا محمد حسین حدائق