شب جمعه
شنبه, ۷ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۴ ب.ظ
شب جمعه چهارم دی ماه
من و آن صورت سراپا ماه
گرم صحبت شدیم و می خواندیم
شعر. گاهی بلند و گه کوتاه
چهره اش بود مثل شعر سپید
موی او مثل مثنوی چه سیاه
شعر می خواند و شعر می خواندم
بر لبش خنده بر لب من آه
آه از آن خنده های جان سوز و
آه از آن خنده های بس جانکاه
خنده هایی که بوی نفرت داشت
خنده های عجیب آن خودخواه
رفت و انداخت آخرش آن شب
دفتر خاطرات را در چاه
رفت و من ماندم و غزل هایی
که نوشتم چهارم دی ماه
۹۲/۱۰/۰۷