آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

شب جمعه

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۴ ب.ظ

شب جمعه چهارم دی ماه

من و آن صورت سراپا ماه

گرم صحبت شدیم و می خواندیم

شعر. گاهی بلند و گه کوتاه

چهره اش بود مثل شعر سپید

موی او مثل مثنوی چه سیاه

شعر می خواند و شعر می خواندم

بر لبش خنده بر لب من آه

آه از آن خنده های جان سوز و

آه از آن خنده های بس جانکاه

خنده هایی که بوی نفرت داشت

خنده های عجیب آن خودخواه

رفت و انداخت آخرش آن شب

دفتر خاطرات را در چاه

رفت و من ماندم و غزل هایی 

که نوشتم چهارم دی ماه

۹۲/۱۰/۰۷
میرزا محمد حسین حدائق

نظرات  (۴)

۲۲ دی ۹۲ ، ۲۳:۵۱ محمود بو ذ ر
اون شب جمعه با کی بودی؟
پاسخ:
پریچهر 
سلام.منظورتون از پریچهر خداست؟
پاسخ:
سلام
قطعا
خدا توفیق بده!  چه خبر بوده شب جمعه!  
14
پاسخ:
جای شما خالی
آمدم سرزدم زیبابود ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">