آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

آینه

شعر یعنی نور یعنی آینه

ترس

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۰۵ ق.ظ

می ترسم از تو، از نگاه دلفریبت

از سرمه ی مشکی چشمان نجیبت

از لهجه ات، از این کلام قند پهلو

از مزه ی پر رنگ لب های عجیبت

از اخم های شور لبریز از غرورت

از این هلال ناز ابروی اریبت

از پیچ و تاب تیره ی موی قشنگت

از بوی آرام و ملیح عطر سیبت

از ربنای سبز تو در هر قنوتت

از اشک های گرم در «امن یجیبت»

می دانم آخر کار دستم می دهی تو 

با این نگاه دل فریب و عطر سیبت

۹۲/۱۲/۲۲
میرزا محمد حسین حدائق

نظرات  (۴)

چه زیبا که آدم یک فرشته را پیش رو داشته باشد
بنشیند و هی شعر بگوید...هی شعر بگرید!
سلام
این شعره برای پریچهر خانمه یا مهوش جون؟!؟
پاسخ:
....
سلام
این چیزایی که تو گفتی، هیچ کدومشون ترس نداره که...
کاش من هم...
پاسخ:
سلام شما نباید هم بترسی
کاش ؟؟؟؟
قدر پریچهرو بدونید.....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">