خواستم از تو بگویم
قلمم واژه نداشت...
۵ نظر
۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۴۳
هزار و سیصد و هفتاد کودک گریان
هزار و سیصد و هفتاد مرگ یک انسان
هزار و سیصد و هفتاد بار مردم در
هزار و سیصد و هفتاد بی سر و سامان
هزار و سیصد و هفتاد مادرم زایید
چنین قیافه زشت پلشت بی ایمان
هزار و سیصد و هفتاد سال نحس پلید
کشاند و برد مرا در عمیق این دوران
هزار و سیصد و هفتاد شاعری تنها
به جرم کار پدر شد اسیر این زندان
چون درختی خسته ام در این جهان رویید ام
ریشه ام در خاک نه، در آسمان روییده ام
در تمام عمر جای آب حسرت خورده ام
تشنه و خشکیده ام من نیمه جان روییده ام
مثل من در عالم خاکی کسی پیدا نشد
چون که از روز ازل در ارغوان روییده ام
بچگی را خواب دیدم، خواب بد تعبییر شد
کودکی را من نفهمیدم جوان روییده ام
آن چنان پر رو شدم با اینکه تنها زیستم
شکل یک انسان که نه، شکل زبان روییده ام