خدای سپید
سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۰ ب.ظ
فکر شطرنجی و خدای سپید
مهره های سیاه پر تردید
فکر بازنده ای که مات شده
له شده زیر چکمه های امید
توی حمام توی وان رفت و
گریه می کرد و مضطرب لرزید
سینه اش هی وجه وجه می کرد
نگران بود، ذره ای ترسید
تک و تنها میان وحشت وترس
به تمام گذشته اش خندید
هی فقط پشت هم غزل می خواند
واژه ای را شبیه مرگ ندید
عکس خود را زروی آینه کند
قرص ها را به یک نفس بلعید
بی رمق شد ترک ترک شد و بعد
در خودش رفت و از خودش پاشید
توی حمام، توی وان افتاد
هم خودش مرد و هم خدای سپید
۹۱/۰۹/۲۱
سلام عزیز
باید از بقیه بشنوم که شما وبلاگ داری؟؟
چه خبرا؟
یه سر به ما بزن