حدیث نفس
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۰ ق.ظ
ظاهرم مثل میش مظلوم و باطنم مثل گرگ درنده
سینه سرشار از تنفر و درد چهره ام شاد و خنده آکنده
می زنم زخم بر تن عشقم با نگاهی به دختری ولگرد
می خراشم تمام ایمان را با زبانی صریح و برنده
منم آن شاعر عجیب و غریب که شدم عاشق هوس هایم
منم آن کودک دو ساله ی لوس با همان خلق و خوی یک دنده
مدتی می شود که درگیرم با خودم، با زمانه، با مردم
ساده ام، احمقم، توهمی ام، دل خوشم با دروغ آینده
این غزل سرد و خشک و بی روح است مثل حال و هوای هر شب من
تا که در بیت آخرش من با یاد معشوق می زنم خنده:
ای پریچهر ای خدای سکوت خنده هایت ملیح و رویایی
ای تو تنها دلیل زندگی ام خنده هایت همیشه پاینده
۹۲/۰۷/۲۱